عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
در دوران حضرت موسى (ع ) در بنى اسرائیل قحطى شدیدى پیش آمد. مؤمنین هفتاد مرتبه به استسقاء و طلب باران رفتند، دعایشان مستجاب نشد، یك شب موسى بن عمران به كوه طور رفت و مناجات و گریه زیادى كرد و بعد عرض كرد: پروردگارا! اگر مقام و منزلت من در نزد تو بى ارزش شده ، از تو مى خواهم به مقام پیامبرى كه وعده دادى در آخر الزمان مبعوث كنى ، باران رحمتت را بر ما نازل فرما. زمان خلافت اميرمؤمنان علي (ع ) بود، زني شيفته و عاشق جواني شده بود، و با ترفندهاي خود مي خواست آن جوان را كه شخصي پاك بود، آلوده به عمل منافي عفت كند، جوان از او دوري كرد، و از حريم عفت و پاكي تجاوز ننمود. آن زن آلوده ، نسبت به آن جوان ، بسيار ناراحت شد، تصميم گرفت با تهمتهاي ناجوانمردانه ، او را به كشتن دهد، سفيده تخم مرغ را به لباس خود ماليد و سپس به آن جوان چسبيد و او را به حضور امير مؤمنان علي (ع ) آورد و شكايت خود را چنين مطرح كرد: اين جوان مي خواست با من عمل منافي عفت انجام دهد، ولي من نمي گذاشتم ، سرانجام آنقدر خودش را به من ماليد كه شهوت او به لباسم ريخت . سپس آن سفيده تخم مرغ را كه در لباسش بود به علي (ع ) نشان داد. مردم آن جوان را ملامت مي كردند، و آن جوان پاك و بي گناه كه سخت ناراحت شده بود، گريه مي كرد. مرد عربى تصمیم گرفت كه به مدینه برود و ((حضرت رسول اكرم (ص ) )) را زیارت نماید. حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟ امام صادق عليهالسلام فرمود : راه و روش عيسى در تبليغ دين گردش در شهرها بود ، در يكى از گردشهايش بيرونشد در حالى كه مرد كوتاه قدى از يارانش به همراهش بود . چون عيسى به دريا رسيد ، از روى يقين نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد ، چون آن مرد عيسى را اين چنين ديد او هم با يقين كامل نام حضرت حق را به زبان جارى كرد و دنبال عيسى به روى آب به راه افتاد تا به عيسى رسيد . امام صادق علیه السلام جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خویش سرگرم بود.چنان فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود. مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. روزی حضرت زهرا ( س ) از پدرشان رسول خدا ( ص ) پرسیدند : « در روز قیامت جایگاه مادرم خدیجه کبری (س ) کجاست ؟ » در حکایتی است که جابر بن عبدالله انصاری در مسجد مدینه مینشست و پاسخ پرسشهای دینی مردمان را میداد و هر از گاهی چند با صدایی ضعیف لرزان و بلند میفرمود یا باقرالعلم، اهل مدینه گفتند که او هرم (پیر) گردیده و هذیان میگوید، گفت که نه والله من عبث(بیهوده) نمیگویم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به من فرمود که "ای جابر به زودی مردی از اهل بیت مرا خواهی دید که نام او نام من و شمائل او چون روی زیبای من است که دانش را میشکافد و لطایف علم را از نهانخانه آشکار خواهد کرد" و من از هنگامی که پیامبر چنین فرموده تا به امروز منتظر دیدن روی او هستم و بدین سبب است که بیاختیار نام او را فریاد میزنم، میگویند اتفاقاً روزی گذر جابر به کوی و برزن های مدینه افتاد و هنگامی که به خانه امام سجاد(علیه السلام) رسید، خردسالی را دید که چهرهاش آشنا مینمود و شمایلش بوی نبوی داشت او را به نزد خویش طلبید و گفت: بزرگ زاده؛ نام مقدست چیست؟ آن کودک در پاسخ فرمود من محمد بن علی بن الحسین بن علی ابن ابیطالب (علیهم السلام) هستم، آنگاه جابر سر مبارک حضرتش را بوسه زد و گفت پدر و مادرم فدای تو باد، که جدت حضرت ختمی مرتبت به تو سلام رسانده است. رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكى از مسلمانان- كه مرد فقیر ژنده پوشى بود- از در رسید و طبق سنت اسلامى- كه هركس در هر مقامى هست، همینكه وارد مجلسى مىشود باید ببیند هر كجا جاى خالى هست همان جا بنشیند و یك نقطه مخصوص را به عنوان اینكه شأن من چنین اقتضا مىكند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطهاى جایى خالى یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوى مرد متعین و ثروتمندى قرار گرفت. مرد ثروتمند جامههاى خود را جمع كرد و خودش را به كنارى كشید. رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت: محمد بن ابراهیم نعمانى در كتاب (غیبت/ ص 273) از ابوخالد كابلى نقل كرده كه امام باقر(ع) فرمود: گویا مىبینم قومى را كه در مشرق قیام كرده حق را مىطلبند ولى حق را به آنها نمىدهند، باز مىطلبند، باز حق را به آنها نمىدهند، چون چنین دیدند، شمشیرهاى خویش بر شانه خود گذاشته قیام مسلحانه مىكنند، در این زمان حق را به آنها مىدهند ولى آنها قبول نمىكنند و گویند: باید خود قیام به حق كرده و حكومت تشكیل بدهیم و چون حكومت را تشكیل دادند آن را تحویل نمىدهند مگر به صاحبتان " امام زمان (ع)" كشتگان آنها شهیدانند، بدانید اگر من آن زمان را درك مىكردم خودم را در اختیار صاحب آن كار مىگذاشتم نگارنده گوید: چون این حدیث با انقلاب اسلامى ایران بسیار تطبیق مىشود لذا عین حدیث را مىآوریم. يكى از اقوام امام سجاد عليه السلام، نزد حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن كرد. حضرت در جواب او چيزى نفرمودند. مسلمان و كتابى نامهاى به ابوذر حکایتی از حاج محمد اسماعیل دولابی ابوالاسود دئلى، از ياران امام على (عليه السلام) بود كه در ركاب آن حضرت در صفين نيز جنگيده بود، او از شعراى اسلام است و قرآن را در زمان زياد بن ابيه، اعراب ونقطه گذارى كرده است. پیرزنی به حضور پیامبر اکرم(ص) رسید و گفت: من می خواهم اهل بهشت باشم. شهسواري به دوستش گفت:بيا به كوهي كه خدا آنجا زندگي مي كند برويم.ميخواهم ثابت كنم كه او پیری را پرسیدند تقوی چیست ؟ گفت : تقوی آن است که وقتی با تو حدیث جهنم گویند آتشی در درون خود برافروزی چنانکه آثار ترس بر تو ظاهر شود و وقتی حدیث بهشت گویند نشاطی بر جان تو براید چنانکه از شادی گونه های تو سرخ رنگ شود. چون خواهی متقی بر کمال باشی سواره دل باش و پیاده تن و به زبان بگویی و آنچه گویی از مایه علم و سرمایه خردمندی گوی که هر چه نه آن باشد بر شکل سنگ آسیا باشد که عمری می گردد و یک سر سوزن فراتر نشود. یکی از عرفا روزی از یکی از اغنیا پرسید:دنیا را دوست داری؟گفت:بسیار. یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد . مردمی که به حج رفته بودند، در سر زمین منا جمع بودند. امام صادق(ع) وگروهی از یاران، لحظه ايدر نقطه اي نشسته از انگوري که در جلوشان بود میخوردند. روزى رسول خدا(ص) با همراهان خود در صحرا عبور مى كرد كه به شتربانى گذر كرد، كسى را فرستاد تا از او شير بخواهد. شتربان گفت: آنچه در سينه شترهاست صبحانه قبيله و آنچه در ظرف هاست شام آنهاست. در بنى اسرائيل عابدى بود. به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. عابد خشمناكشد و تَبَر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. عمربن مسلم يكى از ياران امام صادق عليه السلام بود. مدتى گذشت ، خدمت حضرت نيامد، امام جوياى حال او شد، عرض كردند: حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده ، کناری ایستاده است ، فرمود:ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟! گفت : ازدست امت تو به جان آمده وگداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش می کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی توانم . فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟ گفت : اول این که ، هرگاه به یک دیگر می رسند سلام می کنند، و سلام یکی از نام های خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند. دوم این که ، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند. سوم ، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند. چهارم ، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و زحمت مرا ضایع می کنند. پنجم ، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد. ششم ، از همه این ها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون ثواب صلوات را می دانم ، از ناراحتی فرار می کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم . هفتم : ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است . پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است. جوان خداترس و آيات عذاب الهى معجزه جاوید مسلمانان«قرآنكریم» باعث گرویدن یك طفل یهودی به اسلام شد. استاد فرشچیان وماجرای تابلوی عصر عاشورا مبارزه با نفس شيطاني |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |