عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 خمیده پشت  از آن دارند پیران جهان دیده

که اندر خاک می جویند ایام جوانی را . . .

.

.

.

کسانی که سر خود را مانند کبک در برف فرو می‏برند در واقع لگد دیگران را به جان می‏خرند


ادامه مطلب
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: عمه جان… اما زن با بی حوصلگی جواب داد: جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!

زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: عروسک را برای کی می خواهی بخری؟ با بغض گفت: برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد. پرسیدم: مگر خواهرت کجاست؟ پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا

پسر ادامه داد: من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.

پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد! او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است

من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!

پسر با شادی گفت: آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!

بعد رو به من کرد وگفت: من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟

اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم: بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.

چند دقیقه بعد عمه اش برگشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.

فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.

فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر ناگواری به من داد: زن جوان دیشب از دنیا رفت.

اصلا نمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود.

[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 ساخت هتل 30 طبقه در 15 روز ! 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


فکر می کنید برای ساخت یک هتل 30 طبقه با عایق حرارتی و صوتی که می تواند تا ۹ ریشتر زلزله را تحمل کند، چقدر زمان لازم است؟ از دیدگاه یک معمار، این کاری خارق العاده است. این هتل 30 طبقه که مساحت 17,000 مترمربعی دارد و برای تسریع در ساخت آن از قطعات پیش ساخته، استفاده شده است تقریبا 5 برابر مقاوم تر از ساختمان های معمولی امروزی است. براساس گواهی آکادمی تحقیقاتی ساخت و ساز در چین این هتل قادر است در مقابل زلزله تا سقف 9 ریشتر دوام بیاورد. چینی ها با ساخت این هتل در 15 روز، قدرت معماری و ساخت و ساز خود را به رخ جهان کشیده اند.



ادامه مطلب
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 دانلود گل بسیار زیبای نیلمار

حجم : 2.1 مگابایت

زمان : 41 ثانیه

download

[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 اولین ها در دنیای خودرو +عکس 

 

دنیای خودروها بسیار جالب و شگفت انگیز است و بسیاری علاقه دارند تا در باره بسیاری از این اولین ها در دنیای اتومبیل ها اطلاعات کسب کنند. در این مطلب قصد داریم تا شما را با اطلاعاتی در مورد اولین ها در دنیای اتومبیل ها آشنا کنیم.

اولین خودروی بنزینی
 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 دنیا ! نخواستیم یار بی وفا ، تنهایی بهتر

درد تنهایی نخواستیم شفا ، تنهایی بهتر

یک عمر در پی یار باوفا ، با وفا بودیم

اما ندیدیم به غیر از جفا ، تنهایی بهتر . . .

.

.

.

تو تنها باش و من تنهای تنها / که دارم وقت تنهایی سخن ها

نگاه عاشقم تا آسمانهاست / مرا تا عرش اعلا نردبان هاست

نماز خلوتم را صد قنوت است / کلام شعر تنهایی سکوت است . . 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تصاویـر جـادویی در عصـر دیجیتـال


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ادامه مطلب
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

روزی تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگى ام را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرين بار با خدا ‏صحبت كنم. به خدا گفتم: آيا می‏‌توانی دليلی برای ادامه زندگی برايم بياوری؟ 
و جواب ‏او مرا شگفت زده كرد.
او گفت: آيا درخت سرخس و بامبو را می‌بينی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود: ‏هنگامی كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم، به خوبی ازآن‌ها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای كافی دادم. دير زمانی نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخس‌ها بيشتر ‏رشد كردند و زيبايی خيره كننده‌ای به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نكردم. در سال‌های سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من ‏باز از آن‌ها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمايان شد. در ‏مقايسه با سرخس، كوچك و كوتاه بود اما با گذشت ٦ ماه ارتفاع آن به بيش از ٣٠ متر ‏رسيد. ٥ سال طول كشيده بود تا ريشه‌‏های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ريشه‌هايی ‏كه بامبو را قوی می‏‌ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نياز داشت فراهم می‌‏كردند.
‏خداوند در ادامه فرمود: آيا می‌دانی در تمامی اين سال‌ها كه تو درگير مبارزه با ‏سختی‌ها و مشكلات بودی در حقيقت ريشه‌هايت را مستحكم می‌‏ساختی. من در تمامی اين مدت ‏تو را رها نكردم همانگونه كه بامبوها را رها نكردم.
‏هرگز خودت را با ديگران ‏مقايسه نكن. بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايی جنگل كمك می‌كنند. ‏زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد می‌كنی و قد می‌كشی!
‏از او پرسيدم : من ‏چقدر قد می‏‌كشم؟
‏در پاسخ از من پرسيد: بامبو چقدر رشد می‌كند؟ 
جواب دادم: هر ‏چقدر كه بتواند.

‏گفت: تو نيز بايد رشد كنی و قد بكشی، هر اندازه كه ‏بتوانی.

[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 یک مرد چینی و همسرش درخواست دولت چین را برای واگذاری ملکشان برای ایجاد بزرگراه در استان ژجینگ را رد کردند و این تصویر عجیب را ساختند.

 


لو باگون، مرد کله شق چینی که پیشنهاد مالی دولت چین را برای خرید خانه اش کافی ندانسته و راضی به ترک خانه اش نشد اکنون مجبور است در میان بزرگراهی که مانند رودخانه ای آپارتمانش را در بر گرفته زندگی کند.

چندی پیش دولت چین خانه های واقع در این منطقه از شهر ولینگ را برای ساخت بزرگراه خریداری کرد که همه ساکنان این منطقه خانه های خود را فروختند غیر از لو که راضی به ترک خانه خود نشد.

منبع : Tabnak.ir

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 سرکش بودم به حیله رامم کردی / ای افسونگر ، چه پخته خامم کردی

خوش چرخاندی کمند گیسویت را / در تاریکی اسیر دامم کردی . . .

.

.

.

 

دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد

عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد

گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی

 یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد


ادامه مطلب
[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مجـسمه های حیـرت انگیز با تـراشه های چـوب !
سرگئی بابکوو 53 ساله هنرمندی است که بر پایه ی تراشه های چیپسی مانند چوب روشی جالب را اختراع کرده که در نوع خود بی نظیر است. طبق آثاری که مشاهده می کنید، او توانسته با چوب بافتی نزدیک به پر یا موی حیوانات درست کند.
او از چوب سدر، تراشه هایی به ضخامت 4 تا 5 سانتیمتر به وجود آورده است. آنها را درون آب قرار داده تا قابلیت انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند سپس با استفاده از مهارت و دقتی همچون جراحی به گونه ای آنها را روی هم سوار کرده تا حیواناتی از این قبیل را به وجود بیاورد. تابحال او تنها 15 مجسمه به وسیله این تراشه ها را به وجود آورده است. زیرا درست کردن هرکدام از آنها نیاز به دقت و زمان زیادی داشته است.
راه رفتن در استودیوی این هنرمند مانند پیاده روی در یک جنگل است! این مجسمه ساز روسی بسیار ماهرانه موجودات مورد نظرش را خلق کرده و نتایج حاصل از این خلاقیت سخت، کاملا واقع بینانه است.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ادامه مطلب
[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،آن را پشت اسب گذاشت
و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد
به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه می‌رسد "

مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند.

پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمی‌رسد."

او چنین کرد و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند
پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."

خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است
و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند.

خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که
این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد.

بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.

بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید.

بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کاررا ازدست ندهیم  

[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تصاویـر منتـخب و دیـدنی از نشنـال جئـوگرافیـک


سایت نشنال جئوگرافیک که در معرفی ویژگی های طبیعی، فرهنگ و هنر جوامع از طریق تصاویر و فیلم شهرت دارد همه ساله در بخش های مختلف اقدام به برگزاری مسابقه و انتشار برترین عکس ها می کند که از میان تصاویر منتشر شده نمونه هایی را برای شما انتخاب کرده ایم که در زیر مشاهده می کنید.

بنیاد نشنال جئوگرافیک (National Geographic) در ۲۷ ژوئن سال ۱۸۸۸ میلادی توسط ۳۳ دانشمند و جهانگرد که علاقه‌مند به تشکیل انجمنی برای افزایش و توسعه علم جغرافیا بودند، در واشنگتن دی‌سی تأسیس شد. یکی از موسسان این بنیاد "الکساندر گراهام بل" مخترع تلفن بود که پس از هابارد گرین گاردینر ریاست این موسسه را به عهده گرفت. ایده استفاده از عکس در کنار مقالات که از عوامل اصلی محبوبیت این مجله به شمار می‌رود را "بل" ارائه داد. آقای جان ام.فاهی (John M. Fahey) رئیس نشنال جئوگرافیک درباره هدف نشنال می‌گوید: "هدف ما تشویق مردم برای علاقه‌مند کردن آنان جهت توجه و مواظبت از سیاره‌شان است."


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



ادامه مطلب
[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 روزی کسی را پیدا خواهید کرد که گذشته شما

برایش اهمیت نداشته باشد

چون میخواهد آینده شما باشد . . .

.

.

.

قدر تو به اندازه ی صبر توست و رازهایت ، نهفته در صبرهایت . . .


ادامه مطلب
[ سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه
های یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت، بعد از کلی
فشار و خم و راست شدن، بچه رو بغل ميكنه و ميذاره روی میز، بعد روی زمین
بلاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت
میکشه که ...
هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه ميگه این چکمه ها لنگه به لنگه است.
خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه
نیفته هر چه تونست کشید تا بالاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه
درآورد.
گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست
پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه
ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بالاخره
موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنهکه بچه ميگه این بوتها مال من
نیست.
خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی
گریبانگیرش شده، با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت
بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.
وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های
برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم...
مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره
این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی
کشید و بعد گفت خب حالا دستکش هات کجان؟ توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی
بوت هام بودن دیگه...!!!

[ سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 چقد دلواپسی سخته / چقد دلشوره بی رحمه

دارم دق میکنم بی تو / دلت اینو نمیفهمه . . .

.

.

.

سحر دیدم درخت ارغوانی / کشیده سر به نام خسته جانی

به گوش ارغوان آهسته گفتم / بهارت خوش که فکر دیگرانی


ادامه مطلب
[ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

[ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد… 

 پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!

 استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.

 در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.

 بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.

 استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.

 سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!

 سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.

 وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.

 استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!

 یاد بگیریم که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنیم!!

[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند ، طالبش هستند ، بی تردید ،

 ولی همین که بهش برسند ،
حرص و جوش می زنند و خواب چیزهای دیگری را می بینند .
باغ گذر - مارگریت دوراس

.

.

.

افتادگي يا گردن نهادن و خشنود بودن و يا هرچه مي خواهيد نامش را بگذاريد،
 نشانه سستي و درماندگي است...
 جين وبستر


ادامه مطلب
[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

دانلود کلیپ حوادث خنده دار  ديدني

 

download

 

 

[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 وقتی به هوای دیدنت قلب ابرها هم تند تند میتپد …
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لب های خشک و ترک خورد ام لیز میخورد …
.
.
.
باران ببار … ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود !


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
 چشم اندازهای شگفـت انگیـز از پاییـز رنگارنگ 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

۱۰جمله‌ای که زندگی کاری شما را ویران می‌کند


«تفاوت میان جمله«تقریبا درست است» با «درست است» آنقدر بزرگ است که به تفاوت میان کرم‌شب‌تاب و رعد و برق می‌ماند.» معنای این جمله‌ «مارک تواین» را وقتی بهتر درک می‌کنیم که بدانیم گفتن بعضی جمله‌ها در کار چقدر می‌تواند ویرانگر باشد. فرقی نمی‌کند شما کارمند باشید یا مشتری یا جزو مقامات بلندپایه؛ این کلمات شما هستند که به شما و شخصیت کاری‌تان رنگ و رو می‌دهند.

 

به گزارش ایران ویج «کلمه‌ها بسیار اهمیت دارند چراکه نه تنها شخصیت شما را به دیگران نشان می‌دهند بلکه طرز فکر دیگران درمورد شما را شکل می‌دهند.» این جمله‌ای است که «کارن فرایدمن» نویسنده کتاب «خفه شو و چیزی بگو!» می‌نویسد. این کتاب به بررسی استراتژی برقراری ارتباط در محل کار می‌پردازد. «اگر شما چهره‌ای مثبت به خود بگیرید قطعا توجه دیگران را جلب خواهید کرد. در این صورت شما در بهترین شرایط قرار می‌گیرید تا آنها به حرف‌هایتان گوش دهند.»

با این حال اغلب اوقات وقتی در محیط کاری شروع به صحبت می‌کنیم اغلب از کلماتی مبهم و تردیدآمیز استفاده می‌کنیم که تنها فایده‌اش مخدوش کردن پیامی است که قصد انتقال آن را داریم. کاربرد کلمه‌هایی همچون «به نوعی، در اغلب موارد» باعث کاهش قدرت کلام می‌شود یا استفاده از جمله‌های منفی مثل «نمی‌توان، امکان ندارد و هرگز» که باعث ناامیدی و منفعل شدن می‌شود. براساس تحقیقی که به تازگی انجام شده و طبق توصیه کارشناسان، ۱۰ جمله زیر را فیگارو به عنوان بدترین چیزهایی انتخاب کرده که می‌توان در محیط کار به زبان آورد.

 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 چقد دلواپسی سخته / چقد دلشوره بی رحمه

دارم دق میکنم بی تو / دلت اینو نمیفهمه . . .

.

.

.

سحر دیدم درخت ارغوانی / کشیده سر به نام خسته جانی

به گوش ارغوان آهسته گفتم / بهارت خوش که فکر دیگرانی


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 عکس های قشنگ از طبیعت

طبیعت قشنگ


ادامه مطلب
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 من عاشق آن گلم که در بیابان عشق پژمرده شد

ولی منت باران نکشید . . .

.

.

.

تقدیم به کسی که کنارم نیست

ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد . . .


ادامه مطلب
[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 «حالا چرا حرف نمی‌زنی؟ نمی‌خوای بگی از چی ناراحتی؟ الان درست یک هفته است که با من حرف نمی‌زنی.» 
مرد بدون توجه به حرف‌های زن به تلویزیون چشم دوخته بود و مدام شبکه‌ها را عوض می‌کرد.
«می‌دونستم که عشقت واقعی نیست. هنوز شش ماه هم از زندگی‌مون نگذشته! به این زودی ازم سیر شدی؟ از انتخابت پشیمونی؟»
با صدای ضعیفی گفت: آره پشیمونم. باید یک فکر اساسی بکنیم.
قطرات اشک از چشمان زن سرازیر شد.
مرد تلویزیون را خاموش کرد و به سمت زن چرخید: هفته‌ی پیش خاله جون‌تون به موبایلم زنگ زدن. می‌دونی چی می‌گفتن؟ بهم گفتن اگه اختلاف زهره با شوهرش حل نشده، یک وکیل خوب سراغ دارن که می‌تونه مهریه‌ی زهره رو بگیره.
حالا یه سؤال؛ خاله‌ی شما از کجا می‌دونه که خواهر من با شوهرش اختلاف داره؟ نظرت چیه؟ یعنی خواهر من همین‌طوری زنگ زده به خاله‌ی زن داداشش و با اون درددل کرده یا همسر من برای سرگرمی رازهای خانوادگی شوهرش رو مثل همیشه همه جا جار زده؟
زن با کلمات بریده بریده گفت: باور کن... من... من قصد بدی... دیگه قول می‌دم... 
مرد پوزخندی زد: آره! می‌دونم! قول می‌دی. مثل هزار دفعه‌ی قبلی؟
مرد لحظه‌ای سکوت کرد و بعد آه عمیقی کشید: من تصمیم خودم رو گرفتم. تو از این به بعد فقط هم‌خونه‌ی منی. نه هم‌صحبتم... نه همرازم... نه همسرم.
زن اشک‌هایش را پاک کرد: یعنی خواهرت اینقدر برات مهمه که از من بگذری؟ 
مرد سرش را تکان داد: نه عزیزم. نه خاله‌ی تو مهمه نه خواهر من. مهم اینه که من دیگه نه می‌تونم به شریک زندگی خودم، اعتماد داشته باشم، نه می‌تونم با خیال راحت باهاش حرف بزنم.
زن به استکان چایی که روی میز یخ کرده بود، چشم دوخت: خواهش می‌کنم یه بار دیگه من رو ببخش! به خاطر زندگی‌مون. 
خنده‌ی تلخی روی لب‌های مرد نشست: نمی‌خواستم تو رو ناراحت کنم فقط خوبه که بدونی هیچ‌کس، هیچ‌کس از مشکلات ما اصلاً خبر نداره. می‌دونی چرا؟ چون من مواظب رازهای خانوادمون هستم.

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 چشم اندازهای طبیعت 

چشم اندازهای زیبا

 

ادامه مطلب
[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 آن که از قضاوت می ترسد، از عدالت ترسیده است
..تاگور..
.
.
.
مردم با شخص ما دوست نیستند بلکه با سعادتمان دوست هستند .!
..ناپلئون بناپارت..


ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

معمای جالب نسبت مرد با زن

مردی زنی را بوسید ، از او پرسیدند چه نسبتی با او داری؟

مرد گفت: مادر شوهر این زن با مادر زن من ، مادر و دخترند.

مرد چه نسبتی با زن دارد؟…

 

*

*

*

*

*

*

*

*

*

 

 سعی کنید خودتان جواب معما را پیدا کنید.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 214
بازدید دیروز : 3945
بازدید هفته : 214
بازدید ماه : 20523
بازدید کل : 415623
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس