عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

گريه هم با من دگر نامهرباني مي كند
قلبم اما گريه هايش را نهاني مي كند

اشك ، تنها مونس شبهاي تارم بود و بس
اشك هم با غم ، دگر اما تباني مي كند

بلبلي در زير باران نگاهم لانه داشت
اينك اما جغد شومي ، نغمه خواني مي كند

باغ قبلم از هجوم دردها پائيز شد
غصه هم در آن ، به شادي باغباني مي كند.. 

[ شنبه 5 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش كن با لب خاموش سخن مي گويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمه ي عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست
اين همه قصه ي فردوس و تمناي بهشت
گفت و گويي و خيالي ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به ديباچه ي عقل
هر كجا نامه ي عشق است نشان من و توست
سايه ز آتشكده ي ماست فروغ مه و مهر
وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست .. 

[ جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگر خون دل بود، ما خورده ايم
اگر دل دليل است، آورده ايم
اگر داغ شرط است، ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان، گردنيم!
اگر خنجر دوستان، گرده ايم؟!
گواهي بخواهيد، اينك گواه:
همين زخمهايي كه نشمرده ايم!
دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست، عمري به سر برده ایم!

[ جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امشب همه چیز رو به راه است
همه چیز آرام.....آرام ... باورت می شود ؟
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو "
تو نگرانم نشو !
همه چیز را یاد گرفته ام !
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چيز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !
همه چيز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو ! 

[ جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم
به عشقِ پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم
به دین این‌همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گام‌های زمین
نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ‌کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانه‌ی این شعرِ خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم 

[ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را
یا نه ، ویرانه کنی ساخته‌ی دنیا را

گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز
که به تشویش سپردی شب عاشق‌ها را

چه شد آن زمزمه‌ی هر شبه‌ی ما ای دوست
چه شد آن صحبت هر روزه‌ی یاران یارا

چشمه‌ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی
همتی تا که رهایی بدهی دریا را

حیف از امروز که بی‌عشق شب آمد ای عشق
کاش خورشید تو آغاز کند فردا را 

[ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بتو عادت دارم
مثل پروانه به آتش،مثل عابد به عبادت
و تو هر لحظه كه از من دوري،من به ويرانگري فاصله مي انديشم
در كتاب احساس واژه فاصله يك فاجعه معنا شده است
تو توانايي آنرا داري كه به اين فاجعه پايان بخشي 

[ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون من شیدا چرا؟
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلوئ من لالا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟ 

[ پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آدمک آخر دنیاست...
بخند...
آدمک مرگ همین جاست...
بخند...
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست...
بخند...
آدمک بچه نشی گریه کنی
کل دنیا سراب است ...
بخند...
آن خدایی که تو بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست...
بخند... 

[ سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نور را پیمودیم ، دشت طلا را درنوشیتم .
افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم .
کنار شن زار ، آفتابی سایه بار ، مارا نواخت . درنگی کردیم .
بر لب رود پهناور رمز ، رویاها را سر بریدیم .
ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم .
ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم .
آذرخشی فرود آمد ، و ما را در نیایش فرو دید .
لرزان ، گریستیم ، خندان ، گریستیم .
رگباری فرو کوفت ، از در همدلی بودیم .
سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان سودیم ، درخور آسمان ها شدیم .
سایه را به دره رها کردیم . لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
سکوت ما بهم پیوست . و ما ((ما)) شدیم .
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید .
آفتاب از چهره ی ما ترسید .
دریافتیم ، و خنده زدیم .
نهفتیم و سوختیم .
هرچه بهم تر ، تنها تر .
از ستیغ جدا شدیم
من به خاک آمدم ، و بنده شدم
تو بالا رفتی ، و خدا شدی

سهراب

 

[ سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
رسيدن شب را بهانه ميکنم
و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
چه قدر
دوست دارم..... 

ela86.com

[ سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
 

[ سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رنگ مهتاب نبود
رنگ شب بود و سکوت
که گره های ترک خورده ی عشق
روی تابوت زمان نقش شدند
من نتوانستم که گره ها را باز کنم
چون مرا در قفس دیگری از عشق بینداخت به دام
و تو آزاد و رها ، در تپش پنجره ها غرق شدی ، رنگ تقصیر نداشت
دست خلاق هنرمند جهان قصه ی ما را روی یک بام کشید 

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من خود نمی روم دگری می برد مرا
نابرده باز سوی تو می آورد مرا
کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا 

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان * 

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ،
بهش گفتم به خاطر هیچ کس
پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟
با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو
با یک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هیچ چیز .
ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟
در حالی که گریه می کرد گفت :
به خاطر کسی که برای هیچ زنده است 

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در اين وصف زبان دگري گويا نيست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولي از آن ما نيست
تو چه رازي كه بهر شيوه تو را مي جويم
تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست
شب كه آرام تر از پلك تو را مي بندم
در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
اين كه پيوست به هر رود كه دريا باشد
از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست
من نه آنم كه به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستي كه سزاوار تو باز اينها نيست 

[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تا تو رفتی همه گفتند
که از دل برود هر آنکه از دیده برفت
و در آن لحظه ی نا باوری و غصه ی من خندیدند
و تو ای کاش میدانستی که در این تنگ بلور شفاف
ماهی سرخ تو زندست هنوز
و در این کلبه ی سرد
یادگار تو بجاست
و تو ای کاش که می آمدی و میدیدی
که از دل نرود هر انکه از دیده برفت... 

[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد
برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد
صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون
پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون
آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین
بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین
پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد
میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد
ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه
بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه 

[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خــنــده ات طـرح لـطـيـفـيست كه ديدن دارد
نــــاز ِ مـــعـــشـــوق دل آزار خـــــريـــدن دارد
فــارغ از گــله و گــرگ است شباني عـاشق
چـشـم سـبـز تـو چه دشتيست! دويدن دارد
شـاخـه اي از ســر ديـــوار بـه بـيـرون جسته
بوسه ات ميوه ي سرخيست كه چيدن دارد
عـشـق بـودي وَ بـه انـديـشـه سـرايت كردي
قـــــلــب بــا ديــدن تــو شـــور تــپــيـدن دارد
وصــل تـو خـواب و خـيـال است ولي بـاور كن
عـاشـقـي بـي سـر و پــا عـزم رســيدن دارد
عــمــق تــو دره ي ژرفــيـست مـرا مي خواند
كـسـي از بــيــن خـــودم قـــصـــد پـريدن دارد
اول قــصـه ي هـر عـشق كـمي تـكـراريست!
آخـــر ِ قـــصـــه ي فــــرهـــــاد شـنيدن دارد... 

[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یک نفر هست که از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا می‌خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می‌ماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست‌
مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌
پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌
یک نفر هست که چون چلچله‌ها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم می‌روید
آسمان، باد، کبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمین می‌گوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا می‌خواند 

[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گاهی مثل باران
باید بارید
گاهی نرم و گاهی تند
و گاهی
خیس باید کرد
گلبرگ های زیبای برون را
وگاهی باید شکست
شاخه های زاید خشکیده را
تا سبز شوند جوانه ها
و بخوانند
ترانه عاشقی را
زیر قطرات نم نم بارون
و گاهی مثل باران
باید بخشید ترانه رندگی را
تا عاشقی کنند
پروانه ها 

[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه ی پایییز شکفتن نتوانم

ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم... 

[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تکیه به شونه هام نكن من از خودت خسته ترم...
مـا که بـه هم نمی رسیم , بسه دیگه بـذار بـرم..
کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم؟...
حیف تو نیست, کنج قفس چادر غم سرت کنم؟...
مـن نـه قلنـدر شبـم , نـه قهـرمـان قصـه هـا...
نـه برده ی حلقه به گوش , نه ناجی فرشته ها...
تـو ایـن دو روز زنـدگـی , شبیـه مـن فـراوونـه...
یه لحظه چشمات و ببند گذشتن از من آسونه...
من عاشقم همین و بس , غصه نداره بی کسی...
قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم 

[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کاش میشد در عبور عابران
رد چشمان تو را پیدا کنم
درنگاه ساکت آیینه ها
ناز چشمان تورا معنا کنم

کاش میشد درحضور آسمان
دستها را تا نهایت بازکرد
ساقه خشکیده احساس را
با سرانگشت تبسم ناز کرد

کاشکی برقلبمان جای نهیب
یک تلنگر از حقیقت میزدیم
له نمیشد زیر پا احساسمان
یک شبی حرف از محبت میزدیم 

[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چشم های من و تو آینه ی درد همند
شانه های من و تو شانه که نه!کوه غمند

چشم های تو عظیمند و پر از درد عمیق
از همین روی برای دل من محترمند

هر چه چشمان تو آواز صلابت بشوند
باز می خوانمشان باز عزیز دلمند

خنده ها را همه ققنوس شررساز بکن
تا به خاکستر من روح دوباره بدمند

تو هم از درد بگویی به کجا تکیه کنم؟
با ستون های خرابی که از اندوه خمند

چشم در چشم هم از راه بگوییم و امید
چشم های من و تو آینه تالار همند 

[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به تو دل باخته ام ميدانم
كار سختي دارم
ولي اي دوست بدان
نگذارم هرگز
يك قدم را به عقب
آخر عشق همين تنهاييست
من به دنبال طلا نامده ام
به تو دل باخته ام
كه تو دل پاك ترين لطف سحرگاه مني 

[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عشق يعني خاطرات بي غبار
دفتري از شعر و از عطر بهار

عشق يعني يك تمنا , يك نياز
زمزمه از عاشقي با سوز و ساز

عشق يعني چشم خيس مست او
زير باران دست تو در دست او

عشق يعني ماتهب از يك نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق يعني عطر خجلت ....شور عشق
گرمي دست تو در آغوش عشق

عشق يعني "بي تو هرگز ...پس بمان "
تا سحر از عاشقي با او بخوان

عشق يعني هر چه داري نيم كن
از برايش قلب خود تقديم كن 

[ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست
گر هم گله اي هست دگر حوصله اي نيست
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغله اي نيست
ديريست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ريخته ام چلچله اي نيست
در حسرت ديدار تو آواره ترينم
هر چند که تا منزل تو فاصله اي نيست. 

[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

*شبيه شمع كه خيلي نجيب ميسوزد*
*دلم براي تو گاهي عجيب ميسوزد*

*دلم براي دل ساده ام كه خواهد خورد*
*دوباره مثل هميشه فريب ميسوزد*

*نشسته اي به اميد كه؟ گر بگير اي عشق*
* هميشه آتش تو بي لهيب ميسوزد*

*تو اشتباه نكردي گناه آدم بود*
*اگر هنوز بشر پاي سيب ميسوزد*

*من آشناي تو بودم ولي ندانستم*
*غريبه ها دلشان هم غريب ميسوزد*

*براي من فقط اين دل ز عشق جا مانده است*
*كه با نگاه شما عن قريب ميسوزد* 

[ چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6080
بازدید دیروز : 6171
بازدید هفته : 12251
بازدید ماه : 32560
بازدید کل : 427660
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس