باز نه زخم های من خوب می شود
نه زخم های تو... !!!
عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
کانـــدیدا، رأی آورد! تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد! شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!
کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد! و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند
کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است! زندگی بافتن یک قالیست... نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی! نقشه را اوست که تعیین کرده، تو در این بین فقط میبافی... نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار، قالی زندگیت را نخرند! به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را بوی گنــد خیانت تمام شهر را گرفته...!
.پ نوشت : البته همه ی انسان ها اینطور نیستن و این صرفا یک مطلب وبلاگی است کافی ست؟
خـانه تـکانی دلـت و سال نو مبـارک
نه به پیش روی من , تا چشم یاری میکند , دریاست ! به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم زمن بریدی وبا هیچکس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستان امید ؟ اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم شگفت مانده ام از بامداد روز وداع که بر نخاست قیامت چو بی تو نشستم بلای عشق تو نگذاشت پارسا درپارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم واز بی خودی ندانستم که در خیال تو عقد نماز چون بستم نماز مست شریعت روا نمی دارد نماز من که پذیرد که شب وروز مستم ؟ چنین که دست خیالت گرفت دامن من چه بودی ار برسید ی به دامنت دستم من از کجاوتمنای وصل تو زکجا اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم سعدی شیرازی سلامتیه اون پسری که . . . حتی لوک خوش شانس هم همیشه آخرش تنهایی به سمت غروب می رفت...!!! با اینکه لوک بود... با اینکه خوش شانس بود...!!! تمام غصهها از همان جایی آغاز میشوند که لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟ لازم است گاهی از محل عبادت بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت؟ لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟ لازم است گاهی درختی، گلی راآب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟ لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بیخیال شوی، باخانواده ات دور هم بنشینید ، یاگوش به درد دل رفیقت بدهی وببینی زندگی فقط همین آهنپارهی برقی است یا نه؟ لازم است گاهی بخشی ازحقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تاببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یابازنده؟ لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی میشود یا نه؟ و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری واز خودت بپرسیکه سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟ من هستم... زنده ام. نفس می کشم... هنوز گاهی اوقات دیوانه می شوم و بی هوا به سرم می زند تمام مسیر محل کارم را تا خانه پیاده بیایم.. هوس می کنم تنها قدم بزنم... تنها گریه کنم... تنها گوشه ای ساعت ها بنشینم و زندگی ام را مرور کنم. اما هنوز هستم.. هنوز عاشق بارانم... هنوز بوی اقاقیا... بوی نعنا.. بوی چای تازه دم مادرم را دوست دارم
غمگین نپاش بر تنِ دفتر دوات را گاهی بیا گریز بزن خاطرات را اصلا بگو؟ کدام دلِ قدر ناشناس رنجانده است دخترِ خوبِ دهات را این چشم های نافذ باران گرفته ات یادم می آورد شبِ خیس قنات را آن کوچه های خاکی تا پاسِ شب رها آن شب نشینِ ساده و بی سور و سات را آن سفره ی همیشگی کاسه های ماست خیساندنِ مداوم نانِ بیات را آن دختری که با دو سه تا سکه ی سیاه می ریخت توی جیبِ لباسش نشاط را ... شاعر : خانم سپیده مختاری آبکنار منبع : گیله مرد گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
من چقد خوشبختم که به او دل دادم بی هراس و تردید ، باورش می دارم چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد گله هایی می کرد که توانم کم کرد دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد آن همه شادابی ، از وجودش دست شست نا امیدی و درد ، روح او را آشفت گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی یعنی او تا این حد به دل من دل بست که به روی هر کس راه عشقش را بست حاصل این دوری ، باور قلبم بود قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود بخشی از وصیت نامه شهدای گرانقدر در مورد حجاب چه زیبا ، حضرت امام خمینی در مورد وصیت نامه شهدا بیان می کند: « این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار میكند» حال به گوشه ای از وصیت نامه های شهدا در مورد حجاب نقل می کنیم: شهید عبدالله محمودى « و تو ا ى خواهر دینى ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبندهتر است.» سردار شهید رحیم آنجفى « خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مى كُشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.» شهید محمد كریم غفرانى « حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.» شهید حمید رضا نظام « خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گلباش.» شهید سید محمد تقى میرغفوریان «از تمامى خواهرانم مى خواهم كه حجاب ، این لباس رزم را حافظ باشند.» طلبه شهید محمد جواد نوبختى «خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت كن.» شهید صادق مهدى پور «یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.» شهید بهرام یادگارى « خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.» شهیدابوالفضل سنگتراشان «تو اى خواهرم... حجاب تو كوبندهتر از خون سرخ من است.» شهید حمید رستمى «به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى دهم كه ، حجاب را حجابرا ، حجاب را ، رعایت كنید.» « شهید على اصغر پور فرح آبادى خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.» شهید على رضائیان «شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوىمعنویت و صفا مى كشاند.» شهید على روحى نجفى) «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند ، زیرا كه حجاب خون بهاى شهیدان است.» شهید غلامرضا عسگرى «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.» شهید محمد حسن جعفرزاده « اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مى ترسد تا سرخى خون من.» شهید محمد على فرزانه « خواهرم: زینبگونه حجابت را كه كوبنده تر از خون من است حفظ كن.» رییس جمهور شهید محمد على رجایى « خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ مى كنند... هدفدار در جامعه حاضرشده اند.» ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها (( فروغ فرخزاد ))
هيچ شباهتی به يوسف ندارم... نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم... فقط... در " چاه " افتاده ام!!!
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن آذربایجان این روزها حالت چطور است؟ سلام آذربایجان حالت چطور است؟ واقیعتش را بخواهی چند روزی به فکرت بودیم و دوباره روزمرگی هایمان شروع شد. حالا با این سرما چه میکنی؟ آیا کودکانت هنوز در کنار آواری که جان عزیزانشان را گرفت بازی میکنن؟ راستی آذربایجان عزیز تو در این غربت تنها نیستی دوستان تو در خراسان هم با تو همدرد اند. در این سرما آنها ترجیح دادند مثل تو باشند تا شمارا تنها نگذارند. آهای مردم خراسان ما دنبال یک لقمه نانیم. آهای آذربایجانی های عزیز جوک هایمان را یاد دارید. شرمنده ایم که یادمان رفت انسانیم. خانه ات آباد هموطن... دل ساده (مرحوم حسین پناهی) رنگ مهتاب نبود کمی تفکر کنیم...!!!! یکی از اساتید اخلاق میگفت: امام زمان - علیهالسلام - کی نماز صبح میخواند!؟ نماز صبح لب طلایی میخواند!؟ برای شماها که نماز صبح میخوانید میگویم. نماز صبح لب طلایی یعنی آفتاب میآید بالای دیوار و زردی آفتاب مثل این نعلبکیهای لب طلایی که لبش طلاست پیدا میشود. کدام یک از ائمه، در چه زمان، نماز صبح لب طلایی خواندهاند!؟ یائمه چطوری نماز صبح میخواندند!؟ چرا ما این قدر نسبت به نماز صبح بی قیدیم!؟ یک چیزی شنیدهایم که اگر آدم خوابش ببرد و نمازش قضا شود، چون خواب بوده گناه ندارد. خیلی خوب، ولی آیا این بی اعتنایی نیست!؟ شما در یک دانشکده ای دانشجو هستی. استاد شما یک چیزی را پنجاه مرتبه به شما میگوید. شما میگویید: ببخشید خوابم برده بود. آیا به شما نمیگوید: شما از بی اهمیتی این جوری هستید!؟ اگر آدم اهمیت بدهد، این جوری نمیشود. چند مرتبه شده از هواپیما عقب بمانی در مسافرت!؟ یا از قطار!؟ یا از ماشین!؟ یا هیچ، یا در حد هیچ. چرا؟ برای اینکه دلمان شور میزند. به هواپیما خیلی اهمیت میدهیم. چرا نماز صبحمان باید قضا بشود!؟ چرا باید نمازمان را آن موقع بخوانیم!؟ چرا در اول وقت که میتوانیم، بدون اینکه یک وجه شرعی و به اصطلاح یک عذر شرعی داشته باشیم، مینشینیم گپ میزنیم، اما نماز اول وقت نمیخوانیم!؟ چرا!؟ زندگی ائمه چه جوری بوده!؟
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |