|
خدا کند که دل من فقط برای تو باشد
درون کلبه قلبم همیشه جای تو باشد
مرا نسیم نگاهت به باغ آینه ها برد
خوشا کبوتر عشقی که در هوای تو باشد
قنوت سبز نمازم به التماس درآمد
چه می شود که مرا خیری از دعای تو باشد
به گور می برد ابلیس آرزوی دلش را
اگر که تکیه دستم به شانه های تو باشد
در این دیار، حریمی برای حرمت دل نیست
بیا حریم دلم باش تا سرای تو باشد
خدا کند که دلم را به هیچ کس نفروشم
خدا کند که دل من فقط برای تو باشد

[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!
كاروانهاي فرومانده خواب از چشمت بيرون كن !
باز كن پنجره را !
تو اگر باز كني پنجره را،
من نشان خواهم داد ،
به تو زيبايي را .
بگذر از زيور و آراستگي
من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد
كه در آن شوكت پيراستگي
چه صفايي دارد
آري از سادگيش،
چون تراويدن مهتاب به شب
مهر از آن مي بارد .

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
در شبان غم تنهايي خويش،
عابد چشم سخنگوي توام .
من در اين تاريكي،
من در اين تيره شب جانفرسا،
زائر ظلمت گيسوي توام .
شكن گيسوي تو،
موج درياي خيال .
كاش با زورق انديشه شبي،
از شط گيسوي مواج تو، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم .
كاش بر اين شط مواج سياه،
همه عمر سفر مي كردم .

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
خوابيدي رو بال موجا
كاش ميشد بودم كنارت
تو به دريا دل سپردي
من تو ساحل چشم به راهت
دنبالت دارم ميگردم
اما نيست از تو نشوني
روزگار مارو جدا كرد
يه غروب توي جووني
دل من هواتو كرده
كاش ميشد تورو ببينم
كاش ميشد تو خواب دوباره
دست سردتوبگيرم
دل من هواتو كرده
كاش ميشد تورو ببينم
كاش ميشد تو خواب دوباره
دست سردتو بگيرم
[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
دگر مجنون نخواهم شد كه ليلي رفت از دستم
دگر با كس نخواهم گفت من ديوانه ات هستم
دگر حلاج عشقم را به مژگانت نياويزم
دگر باور نخواهم كرد من دردانه ات هستم
اگر چون بيژن عاشق به قعر چاه تو رفتم
به جان پرويز را ديدم كه بيرون بردت از دستم
اگر فرهاد عشقم را به كوي تو فرستادم
به گيسويت قسم خوردم هنوزم عاشقت هستم
به دل اميد مي دادم كه روزي بينمت اما
تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم
تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
بدست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
یكعمر غیر دیدة گریان نداشتیم
پیراهنی ز یوسف كنعان نداشتیم
عمر عزیز صرف دریغ گذشته شد
فرصت گذشت و همت جبران نداشتیم
سودایمان هماره خدا بود و نان و عشق
اما برای اینهمه امكان نداشتیم

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم ...

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
این کلبه چون آتشکده زندان من است
بیمارم و دیدن تو درمان من است
هر چند که تنها و غریبم اینجا
از عشق وتو صد خاطره مهمان من است

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
تردید ندارم که اگر عشق نباشد
در این که نفس هم بکشد هست مردد
ای عشق تو شیرینی و تلخی تو چه هستی؟
ای "خاطره ی عمر" که هم خوبی و هم بد!
دلبستگیت در دل من ریشه دوانید
نفرین به جدایی که بر این عشق تبر زد
تا دفن کنم خاطره ها را شده ام دفن
گیرم که بمیرم پس از این مرحله شاید-
-مردند همه خاطره ها باز جدایی
یک لاله شود از دل خاکم بکشد قد

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
هیچ گل از روز اول ناز نیست
نغمه بی دستان ما در ساز نیست
نشکند تا صخره های راه را
رود هم راهش به دريا باز نیست
راه دريا گرچه دارد پیچ و خم
جز تلاشت هیچ رمز و راز نیست
چشم خود را وا کنی فهمیده ای
آرزو راه شب پرواز نیست
در مسیر قله های زندگی
آرزو جز نقطه ی آغاز نیست
رويا از امروز کم کن آرزو
راه دريا تا نخواهی باز نیست

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !
[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
سهم صدای عاشق یک آسمان ستارست
تندیس مهربانی بی دوست پاره پاره است
قلبی پر از شقایق با عشق می گدازد
هر کس که گفت زنده است بی عشق. حرف یاوه است
جام ترانه دستم در کوچه های مستی
یاری که بی وفا شد ملزوم صد گلایه است
آیینه ای سپید است نقش و نگار ذهنم
احساس شعر و شاعر محتاج یک اشاره است
دلداده خدا باش تا عشق را بدانی
کان دل که بی خدا شد از پایه بی بهانه است

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
قطره ای از دیده افتاد وغمم را آب برد
یاد تو از دیدگانم تیرگی خواب برد
از سیاهی در هراسم آرزوی دیدنت
بالهایی شد مرا تا قله مهتاب برد
شبنم اشکی به روی برگ پیچک ها چکید
در غم شبنم ز پیچک ها که پیچ و تاب برد؟
آمد و در دستهایش پر ز شبنم بود و نور
چون نسیمی غصه ها را از دل بی تاب برد

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
دوباره با صدای تو به عمق راز می روم
به منتهای عاشقی به صد نیاز می روم
نگاه مهربان تو مرا به خلسه می برد
ز هیبت شکوه توست که سر فراز می روم
تو ای همه امید من چگونه خنده می کنی
که محفل شبانه را بدون ساز می روم
من آن شقایقم که با خیلی روی ناز تو
میان دشت خاطره به روی باز می روم
دمیده روح زندگی به آسمان دیده ام
ز گرمی وجود تو پی گداز می روم
صدا بزن مرا ببر به عمق بی کرانه ها
دوباره با صدای تو به عمق راز می روم

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می برم به مرام پرندگان,
در شهر ما سزای پریدن ...تفنگ نیست
در کارگاه رنگرزان دیار ما,
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
دارد بهار می گذرد با شتاب عمر,
فکری کنید,
فر صت پلکی در نگ, نیست
تنها یک نفر به قله تاریخ می رسد,
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
آنطرفها که دلم ساز غزل را میزد
حرفها توی گلو یکسره در جا میزد
گریه اما دگر از حوصله خارج شده بود
که در این معرکه دل حرف معما میزد
دست تقدیر در این کهنه کتاب دیرین
رمز خوشبختی ما را دو سه خط جا میزد
بوی سوز دلمان هفت جهان را پر کرد
و عجب بود کسی یکسره سرنا میزد!
دیشب انگار تمام در و دیوار و زمین
هر یکی سینه برای غم فردا میزد
و همین ثانیه ها بود که هی می آمد
سنگ بر شیشه عمر دل مینا میزد

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
رفتي ولي فضاي دلم تنگ ميشود
باور نميکنم که دلت سنگ ميشود
اي آشناي دير رسيده کجا روي
پاي ترانه در پي تو لنگ ميشود
در اين سکوت ممتد و تاريک بيکسي
بين من و تو فاصله فرسنگ ميشود
وقتي تو هم به خاطره ام فکر ميکني
غمنامه تو روي گلو چنگ ميشود
اي دلبري که دل به تو دادم چه ميکني
اينگونه بين من و خودم جنگ ميشود
عاشق نبوده اي که بداني ز رفتنت
از فرط تشنگي همه بيرنگ ميشود
در آرزوي داشتنت دلرباي من
تا آخرين نفس دل من تنگ ميشود

[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
در میان من و تو فاصلههاست.
گاه میاندیشم،
-میتوانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!
تو توانائی بخشش داری.
دستهای تو توانائی آن را دارد؛
-که مرا، زندگانی بخشد.
وتو چون مصرع شعری زیبا،
سطر برجستهای از زندگی من هستی.
من در آئینه رخ خود دیدم، و به تو حق دادم.
آه میبینم،میبینم
تو به اندازه تنهائی من خوشبختی
من به اندازه زیبائی تو غمگینم
آرزو میکردم،
که تو خواننده شعرم باشی.
راستی شعر مرا میخوانی؟

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست.
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست.
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق ٬ مرا خوب ترینم , کافیست.

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغــی ز قفـس پریده باشد
پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.

روز مادر مبارک
[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراسته معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
آخر نه منم تنها در بادیه سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد
بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بیمایه زبون باشد هر چند که بستیزد
فضلست اگرم خوانی عدلست اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد
تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد...!!!

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
گلدان یاس بی تو شکست و غریب شد
گلدان بدون عشق شکوفا نمی شود
باران کویر روح مرا می برد به اوج
اما دلم بدون تو شیدا نمی شود
رفتی و بی تو نام شکفتن غریب شد
دیگر طلوع مهر هویدا نمی شود
رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
دوستت دارم پریشان ،شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم ،دانه میخواهی چه کار؟
تاابددورِتومیگردم ،بسوزان !عشق کن !
ای که خود شمعی ، دگر پروانه میخواهی چه کار؟
[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تورا آسان نیاوردم بدست
بار ها این کودک احساس من
زیر بارانهای اشک من نشست
من تورا آسان نیاوردم بدست
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد بالای بام آسمان
بارها در خود شکستن کار آسانی نبود
بارها این دل به جرم عاشقی
زیر سنگینی بار غم شکست
من تورا آسان نیاوردم به دست
در بدست آوردنت برد باریها شده
بی قراریهاشده شب زنده داریها شده
در بدست آوردنت پایداریها شده
با ظلم و جر روزگار سازگاری ها شده.

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستي سوزت
باز من ماندم و يك مشت هوس
باز من ماندم و يك مشت اميد
ياد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابيد
باز در خلوت من دست خيال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستي ريخت
در نگاهت عطش توفان بود

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
یک شعر با ردیف تو، تنها برای تو
تنها برای پاکی بی ادعای تو
حالا درست مصرع سوم تویی ومن
با یک سبد ترانه پر از خنده های تو
آن سو کنار پنجره گل می دهد هنوز
گلدان شمعدانی من در هوای تو
وقتی عبور می کنی از آسمان شب
گویی ستاره می چکد از رد پای تو
باید حروف شاعری ام را رفو کنم
شاید شبیه شعر شوم با صدای تو
باید که هفت بار طوافت کنم و باز
ایمان بیاورم به خودم و خدای تو

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
بی تو غمناکترین شعر غروب انگیزم
باغ بی ریشه ام و هم نفس پائیزم
مانده ام در پس، پس کوچه تنهائی خویش
شود آیا که از این در به دری بگریزم؟
گرچه پنداشته ام لایق چشمانت نیست
دل ناقالبم و این غزل ناچیزم
هر چه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهائی من

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
تویی که خورشید نگات از پشت سایه ها رسید
به لطف بودن تو باز پر شده واژه ی امید
تو مثل فانوس میمونی میون طوفان بلا
منم یه دریا که شده به ساحل تو مبتلا
با تو تمام لحظه هام لحظه به لحظه خاطرست
بین منو تنهاییام با تو یه دنیا فاصله است
ای همنشین هم قسم با من بمون که بی کسم
با تو ترانه ساز میشم ، بی تو می گیره نفسم

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب: , ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 21 صفحه بعد
.:
Weblog Themes By
Iran Skin :.
|
|