عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کارن کورکرن باب

مادر آخرین وداع خود را دریافت کرده بود.

پدرم یک ساعت بعد در گذشت. اما خداوند با حکمت بیکران خود می داند در قلب ما چه می گذرد، حتی قبل از این که از او در خواست کنیم. دعاهای ما به نحوی بر آورده شده که تا آخر عمر آن را گرامی می داریم.

مادر در میان باران اشکش لبخندب زد و گفت: «برای یک لحظه ی کوتاه به من نگاه کرد.» مادرم مکث کرد و به دستش نگاه کرد و سپس با صدایی لرزان از احساسات ادامه داد: «او حلقه ام را مرتب کرد.»

اکنون می دانستیم که باید صبر کنیم. شب به کندی سپر می شد. همه ی ما یکی پس از دیگری خوابمان برد و اتاق در سکوت فرو رفت. ناگهان از خواب پریدیم. مادر شروع به گریه کرد. ما نگران بدترین اتفاق بودیم بنابراین بلند شدیم تا مادر را دلداری بدهیم. اما با تعجب متوجه شدیم که اشک مادر از خوشحالی است. نگاهش را دنبال کردیم. نمی دانم چگونه دست پدر حرکت کرده و روی دست مادر قرار گرفته بود.

سرم را خم کردم و از خداوند خواستم تا به آن ها اجازه دهد برای بار آخر هم عشق خود را با هم قسمت کنند اما قلبم گواهی می داد که دعاهای من بی اثر است.

پس از یک مکث طولانی، مادرم به طرف ما برگشت و با صدای آرام و غمگینی گفت: «می دانستم که پدرتان به زودی ما را ترک خواهد کرد اما رفتنش آن چنان سریع شد که فرصت نکردم با وا خداحافظی کرده و برای بار اخر به او بگویم که دوستش دارم.»

مادر ساکت شد. متوجه شدم که به حلقه ی ازدواجش نگاه می کند و لبخند آرامی بر لب دارد. ازآن جا که می دانستم او به عادت چهل ساله ی ازدواجش فکر می کند، من هم لبخند زدم. مادرم زنی فعال و پر جنب و جوش است که لحظه ای آرام و قرار ندارد. به همین دلیل حلقه ی ازدواجش مرتب در هم فرو می رفت و از شکل و قیافه می افتاد. پدر که همیشه آرام و مرتب بود، دست مادر را می گرفت و با دقت حلقه را مرتب می کرد. هر چند که عبارت دوستت دارم بسیار حساس و محبت آمیز بود اما بیان آن برای پدرم که هیچ احساسی را به سادگی بیان نمی کرد، بسیار مشکل بود. به همین دلیل او سالیان سال، احساس خود را با همین روش های ساده بیان کرده بود.

اتاق بیمارستان آرام و تاریک بود. روز به آرامی سپری می شد و گویی اتفاقی غیر واقعی در حال وقوع است. خود را در صحنه ی تاریک یک تئاتر می یافتم. اما متأسفانه این صحنه کاملا واقعی بود _ برادرم، خواهرم و خودم هر کدام در افکارمان غرق شده بودیم و در سکوت به مادر نگاه می کردیم که کنار تخت پدر نشسته و به او می نگریست. او بی هوش بود، مادرم با او آهسته صحبت می کرد. پدر پس از سال ها تحمل صبورانه ی درد ناشی از یک بیماری کشنده، امروز صبح به کما رفته بود. پایان مبارزه اش نزدیک بود. همه ی ما می دانستیم که مرگ او نزدیک است.

[ پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

با سكوت بسيار ، وقار انسان بيشتر شود، و با انصاف بودن ، دوستان را فراوان و با بخشش ،

قدر و منزلت انسان بالا رود، و با فروتنى ، نعمت كامل شود، و با پرداخت هزينه ها، بزرگى

و سرورى ثابت گردد، و روش عادلانه ، مخالفان را در هم شكند ، و با شكيبايى در برابر

بى خرد، ياران انسان زياد گردند.

مولا علی (ع)

[ پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود ... بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!! ـ

.

اعتراف میكنم تموم سالهای بچگیم فكر میكردم مامان بابام منو تو حرم_مشهد پیدا كردن چون اولین عكسی كه از خودم دارم بغل مامانم جلو حرمه

.

اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه و بعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد

.

در اقدامی شجاعانه اعتراف می کنم که از درس تنظیم خانواده افتادم . اونم فقط به این خاطر که در جواب سوال احمقانه استادم که بهم گفت مگه این کلاس جای خوابه ؟ خیلی صمیمی و خرم گفتم : بیخیال استاد . کی تا حالا 8 صبح خانوادش تنظیم شده !!!!!! کلاس رفت رو هوا استادم منو انداخت بیرون تا کم نیاورده باشه

.

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت.... گفتم منم همینطور.... گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا.. حتماً.. از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش.. به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش
و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم.... ـ

 

[ پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چهار شمع به آرامی می سوختند.

محیط پیرامون آنها آنقدر آرام بود که صدای آنها شنیده می شد.

شمع اول گفت :

من صلح نام دارم

! بنابراین هیچ کس نمیتواند مرا روشن نگه دارد و یقین دارم که

بزودی خاموش خواهم شد .

 

پس شعله ی آن به سرعت کم شد و سپس خاموش شد.

شمع دوم گفت :

من ایمان نام دارم و احساس میکنم که کسی وجود مرا ضروری نمی داند و لازم نیست

بیشتر شعله ور بمانم.

وقتی سخنش به پایان رسید ، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد

نوبت به شمع سوم رسید . او با ناراحتی گفت :

نام من عشق است .من دیگر قدرت روشن ماندن ندارم چون همه مرا کنار گذاشته اند و اهمیت مرا درک

نمی کنند.مردم حتی عشق ورزیدن به نزدیکانشان را نیز فراموش کرده اند.

طولی نکشید که او هم خاموش شد.

ناگهان پسرکی وارد اتاق شد و دید که از ۴ شمع ۳ تا خاموش شدند.

پسرک به آن ۳ شمع خاموش گفت:

شما ها چرا خاموشید؟

مگر قرار نبود تا وقتی که تمام می شوید روشن بمانید؟

و سپس شروع به گریه کرد

ناگهان شمع چهارم که هنوز روشن بود به حرف آمد و گفت:

نگران نباش تا زمانی که من هستم میتوانی به وسیله ی من آن ۳ شمع خاموش را روشن کنی

نام من امید است.

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زنگ زدم تاکسی تلفنی میگم کد ۸۹ هستم ماشین دارین ؟ میگه بله میخوایین؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم بگم خوش به حالتون که ماشین دارین ما نداریم

.

.

.

خواهر زادم بدنیا اومده همه خوشحال مامانبزرگم میگه حالا میخواین واسش اسمم بذارین؟گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میخوایم همینطوری ولش کنیم اسمش بشه نیو فلدر(New Folder)


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

پیری امری اجتناب ناپذیر است و هیچکس نمی تواند از آن فرار کند اما می توان با انجام برخی کارها از پیری زودرس جلوگیری کرد. به طور کلی به گذر زمان پیر شدن می گوییم. این پیر شدن می تواند با مریضی های مختلفی نیز همراه باشد. گاهی نیز به دلایلی پنهان شما زودتر پیر می شوید. در اینجا به تعدادی از دلایلی که شاید نمی دانید اما در زودتر پیر شدن شما موثر هستند اشاره می کنیم.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شعری بسیار زیبا از اخوان.


گلبانک ز شوق گل شاداب توان داشت /

                                        من نوحه سرای گل افسرده خویشم /


شادم که دگر دل نگراید سوی شادی/ 

                                        تا داد غمش ره، بر سرا پرده خویشم /


پی کرد فلک مرکب آمالم و در دل /

                                       خون موج زد از بخت بد آورده خویشم /


گویند که: «امید و چه نومید!» ندانند/

                                        من مرثیه خوان وطن مرده خویشم /


( م- امید)

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

(دکتر شریعتی)

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ماموریت ما در زندگی بی مشکل زندگی کردن نیست، با انگیزه زندگی کردن است.

.

وقتی خواستی کاری را انجام دهی ، تامل کن تا خدا راه آن را به تو نشان دهد. پیامبر اکرم (ص)


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

این روزا ریاضیم خیلی ضعیف شده

نمیدونم چرا

ولی دیگه نمی تونم آدم حسابت کنم !

.

بگذار قلم را به غزل بسپارم

شاید گره ای باز شود از کارم

پرسید: مگر تو هم غزل می گوئی؟

گفتم: په نه په! فقط رباعی دارم ! 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

داستان در مورد یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماما در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد ودر حالی که به سرعت سقوط می کرد . از کوه پرت شد . در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. اکنون فکر می کرد مرگ چه قدر به او نزدیک است نا گهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود وفقط طناب او را نگه داشته بود ودر این لحظه سکوت برایش چاره ای نماند جز آنکه فریاد بکشد
خدایا کمکم کن
نا گهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده می شد جواب داد:
از من چه می خواهی؟
ای خدا نجاتم بده!
واقعا باور داری که من می توانم تو را نجات دهم؟
البته که باور دارم
اگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن
یک لحظه سکوت...
و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند بدنش از یک طناب آویزان بودو با دست هایش محکم طناب را گرفته بود.... و او فقط یک متر از زمین فاصله داشت.... 

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد : «در کیسه ها چه داری». او می گوید شن!

مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.

هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا.....

این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.

یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ مرد می گوید : دوچرخه! 

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد 

.

گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دلم را پيش خود پابند كردي ولي گفتي تو يك دنياي دردي

غرورم را شكستي بي تفاوت برو فكر كن هميشه خيلي مردي


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تمام روز و شب با بيقراري به شوق روي تو بيدار هستم

اگرچه بي غرورم زنده اما به شوق لحظه ديدار هستم ! 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دیگر پیامی از تو مرا نارد

این ابر های تیره طوفان زا

زین پس به زخم کهنه نمک پاشد

مهتاب سرد و زمزمه دریا

.

افسوس ای فسرده چراغ ! از تو

ما را امید و گرمی و شوری بود

وین کلبه گرفته مظلم را

از پرتو وجود تو نوری بود

.

یک باره رفت آن همه سرمستی

یک باره مرد آن همه شادابی

می سوزم ـ ای کجایی کز بوسه

بر کام تشنه بزنی آبی ؟

.

ریزد اگر بر تو نگاهم هیچ

باشد به عمق خاطره ام جای ات

فریاد من به گوشت اگر ناید

از یاد من نرفته سخن هایت

 

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب .

و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس .

و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو .

و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل...

.

انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته

.

تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است یکی داشتن و یکی خواستن 

[ سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
خطا از مـن است، می دانم

ازمـن کــه سالهاســت گفته ام "ایاک نعبد"

اما به دیگران هـ ـم دلسـ ـپرده ام

از مـَ ـن که سالهاسـ ـت گفتـ ـه ام "ایاک نستعیـن"

اما به دیگران هـ ـم تکیـ ـه کرده ام

اما رهایم نکـن ...

بیش از همیشـ ـه دلتنـ ـگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنـ ـم
 
خدا

 

[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى گمانها دورى كنيد ؛ زيرا برخى گمانها گناه است و كنجكاوى نكنيد و پشت سر يكديگر حرف نزنيد . آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت مردار برادر خود را بخورد؟ آن را خوش نداريد . از خدا بترسيد همانا خداوند توبه پذير و مهربان است»

سوره حجرات آیه 12

[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مادر دانش آموزِ اومده مدرسه….معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین

میگه تو خونه؟….پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی

(اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن !)

.

.

.

سره کلاس دستمو بردم بالا سوال کنم.استاده میپرسه سوال داری؟؟؟

میگم پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم بینم کولر باد میده یا نه که خداروشکر حل شد!! 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زندگی یک اثر هنریست ، نه یک مسئله ی ریاضی
بهش فکر نکن ، ازش لذت ببر...

.

“هست” را اگر قدر ندانی میشود “بود”... 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را کرده
افسوس
که جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم . . .
.
.
.
صداقت تنها امتحانی است که در آن نمی توان تقلب کرد
پس صادقانه به یادتم . . . 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد، این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟! حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟! چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد…!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
نتیجه: ما از شکست هایمان درس نمی گیریم، شکست را راه پیروزی نمی دانیم و زود خسته می شویم 

[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به گزارش ورزش 3 فرهاد مجیدی کاپیتان آبی های پایتخت از این تیم جدا شد و به امارات رفت.

هنوز تیم بعدی او مشخص نیست.

این بازیکن شب گذشته پس از پایان بازی با نفت تهران راهی امارات شده و احتمالا برای تسویه حساب به ایران بازگردد.

[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از عشق پيشگان ، مشورت نخواهيد ؛ چراكه آنان ، رأيى ندارند و دل هايشان سوزان و فكرشان جاى ديگر است و خردهايشان از آنان گرفته شده است.

پیامبر اکرم (ص)

[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چقدر به تو وابسته ام
در اولین شب زمستان
دلم برای تو تنگ می شود
و گونه هایم
خیابان نمناک
یک شب پاییزیست ...

به یاد دارم
شبهایی را که تا سحر
در خیابان های این شهر پاییزی
در زیر بغض ابرهایت قدم بر می داشتم
و خاطرات شیرین درد را با تو تکرار می کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو می کرد و به جوی می سپارد ...

به یاد دارم
غرش آسمانت را
در هنگام آشتی دو ابر ...

پاییز! ای کاش می دانستم
به کجا خواهی رفت
تا نامه ایی برایت می نوشتم ...


[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه با ما
دل خوش باشه نصیبت
غم بمونه واسه فردا

.

معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبى خوش است بدین قصه اش دراز کنید


ادامه مطلب
[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شب یلدا شد و رفتی و از غم خوانده ام

از این هجرت به آن شب گیسوان افشانده ام

گذشت اما هزاران شب از آن هجران و من

اسیر آن شب یلدای جانسوز مانده ام

.

یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست

تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم

تا فردایی روشن راهی دراز باقیست شب یلدا مبارک!


ادامه مطلب
[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به آدم تنبل یه کار بگو
هزار پند و اندرز گوش کن !
.

.

نخستین نشانه فساد ترک صداقت است . . .
«میشل دو مونتی»


ادامه مطلب
[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زودتر بیا
من زیر باران ایستاده ام
و انتظار تو را می کشم.
چتری روی سرم نیست
می خواهم قدم هایت را،با تعداد قطره های باران شماره کنم
تو قبل از پایان باران می رسی
یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟
هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم

[ یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 123 124 125 126 127 ... 146 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3392
بازدید دیروز : 6171
بازدید هفته : 9563
بازدید ماه : 29872
بازدید کل : 424972
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس